ميدوني قشنگترين حس دنيا چيه ؟

اينکه بدوني همون بلايي که سرت آورده..

سرش آوردن ...!

 چرا ھمہ میگن لعنت به نفر سوم؟

اونکہ تقصیری ندارہ!!

     لعنت به اونیکہ به نفر سوم چراغ سبز نشون داد

خودم نوشت: آهنگ عوض شد - دوستت داشتم محسن چاوشی-حتما بگوشیدش

بی رحمی ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ

 ﺍﻣﺎ ﺣﻮﺍست ﺭا ﺟﻤﻊ ﮐﻦ !

ﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻡ ﺩﺭ ﯾﺎﺩﮔﯿﺮﯼ ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ...

ﺩلم

ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺳﻮﺧﺖ

ﻭﻗﺘﯽ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﮐﺮﺩﯼ . .

” ﺷﻤﺎ “. . .

وای از نیمه شبی که بیدار شوم

تو را بخواهم

و خود را در اغوش دیگری بیابم

تو که نباشی باران نمی بارد ... ،

فقط بعضی وقت ها زمین و زمان خیس می شود ...

به همیـن بغـض لعنتـی قســــم

نوبت گریــه توهم میرسد

شک نکـن ...

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

دیگرهیچ چیزی برایم سخت نیست

حتی سردی آدمها

و تنهایی

چه طعم تندی دارد

هم می سوزاند

هم دوستش دارم

امروز چقدر دلتنگم

جای چشمانت را

لبخندت را

با چه پرکنم

گاهی فقط باید خندید

 به زندگی که

 لحظه لحظه هایش

گوشه گوشه هایش

با علامت سوال پرشده

لبخند بزن

از کل دنیا

یک صبح سرد

یک چای داغ

یک لبخند تو

برایم کافیست

روزهای خوب در راهند

بوسه هایم را برایت کنار گذاشته ام

گمگشته و حیران

 تشنه نابترین،خالص ترین، وبی همتاترین ها نشسته ام

نابترین مثل بوسه

خالصترین مثل عشق

بی همتاترین مثل تو

بعضی ازانسانها ذاتشون ، سرشتشون فرشته صفته

یعنی خدا اونها رو آفریده برای اینکه دنیا رو برای دیگران زیبا کنن

عشق و محبت تو وجودشون نهادینه شده

هراتفاقی تو زندگیشون بیافته بازم اون روحیه عشق و مهربونی که دارند مانع ازبدبودنشون میشه

درهرحالتی عشق می ورزند وانسانهارو حیوانات رو حتی درختها و گلهارو دوست دارند

اما وای بحال همچین انسانی که گیر یک آدم دیو سیرت بیوفته

زندگی براش خیلی سخت میشه

یک زمانی میرسه که ازعشق ورزیدن به این دیو خسته میشه

هرچی خوبی میکنه آسیب میبینه زخمی میشه وخودش با دستای خودش زخماشو مرهم میزاره یک روزی چشم بازمیکنه میبینه تمام قلبش تمام روح مهربونش از زخم پره اون موقع است که  ازاون آدم دل میبره اما ازخوبی ومهربونی ازعشق ورزیدن هیچوقت دل نخواهد برید

قرارمان یادت رفت

مرا ببین بجای لبهایت

سیگارم را عمیق تر پک میزنم

“ویـنستـون”

نـام خـوبـیست بـرای سیـگـار

امـا آدم را

یـاد چـرچیـل می انـدازد و مـارمـولـک بـازی هـایش

“بـهمن ”

هـم همینـطـور

کـه اگـر فـرو بـریزد

خـانه خـراب می شـوی

شـاید “تیــر”

بهتـریـن اسـم باشـد

کـه بـا قـلب سیـگـاریـها آشـناست…

فرشته ای  بالهایش را سالها ست برزندگیت بازکرده بود

امروز خسته و زخمی به دوردستها سفرمیکند

شاید درجایی دور خیلی دور

مرهمی بیابد برای زخمهای چندین ساله اش

میداند روزی هزاربار ازخدا آمدنش را آروز میکنی

اما فرشته قصه ما برای همیشه رفته است

وقتی کسی رو محرم اسرارت ندونی

یعنی کسی رو نداشته باشی که بتونی تمام دردی که روسینت داره سنگینی میکنه رو بهش بگی

وقتی تمام مشکلاتت رو سکوت میکنی و یک لبخند زورکی میشونی رولبت

این درد

این تنهایی

میشه یک بغض سنگین

که  نه شونه ای برای گریه داری

نه دستی برای نوازش

نه پشتی برای تکیه

وهرچی بخوای با لبخند بپوشونیش غم ته نگاهت رسوات میکنه

دیگه اشکی هم نمیریزی

کم کم سنگی میشی

بی اعتماد میشی

نمیخوای ازتنهاییت بزنی بیرون

دیگه هیچ نگاهی گرمت نمیکنه

حرفای عاشقانه بنظرت مسخره میاد

میشی یکی مثل *بـــــــــــ*اران

امیدم رویایی شده است بعید
آرزویی است محال
ومن تنهاییم را با خیالت تقسیم میکنم
موهایم را به دست باد میسپارم
آغوش باز میکنم
وخیال داشتنت را عاشقانه می بوسم
وبه خورشید خوش آمد می گویم

هوس کردم چنان گیج شوم از تو
چنان مست شوی از من،
زمین سرگیجه بگیرد....
.
.
.
.
که چرا "ما" دودیوانه ،
عاشق هم هستیم!!!

شب و باده
و خیالی که تو را به میهمانی عاشقانه ام می کشاند
وچشمانی که خیره در چشمانم با عشق یک به یک پیاله هایم را نوش می کند
ومن خرامان خرامان در آغوشت جای میگیرم وتا صبح مستانه دلبری میکنم

بن بست دنیاست آغوشت ...
این اولین بار است که
شهامت این را دارم که بگویم:
به بن بست رسیده ام...!